• وبلاگ : يه دنيا حرف
  • يادداشت : مادر پرواز كرد...تا خدا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست من

    امبدوارم خدا بهشون صبر بده .
    مراتب تسليت بنده رو خدمتشون ابلاغ بفرمائيد .

    روحشون شاد ...

    مادرم فعل درد بود فقط

    که نبايد به تسليت برسم

    هي خدا در خودش فشارم داد

    که مبادا به معصيت برسم



    پدرم به صليب معتقد است

    فکر مزدک شدن حريصم کرد

    من و "چشم آذر "و خيابان ها

    اوج "باران عشق" خيسم کرد



    وبه ديدارم از" اوشو" رفتم

    طرح عرفاني از ذن و تاروت

    شکل يک "باله" ي زني صوفي

    روي پرواز روح از تابوت
    زني از نيمه هاي آذرماه

    زير اين سقف کاذب بتني

    دف ددف هاي شمس و مولانا

    روي نت هاي مست بتهوني



    پنج سال تمام "دگزا" ها

    از تو پرسيده اند حالت را

    درد پنجاه و هفت(??)تا سيگار

    درد پنجاه و هفت سالت را



    بدتر از حال و روز من بشود

    حال و روز بد اتاق من است

    سنگ هاي سياه کلّيه ات

    حجر الاسود اتاق من است
    هرچه هم تکّه پاره ،مادرتر

    عشق بازي به تکّه ي کفني

    قبر بعد از تو مادري کرده ست

    استخوان هاي دوست داشتني!



    حسّ پهلو شکسته اي دارم

    صبر کن،فکر اين جنين...برگرد!

    مادرم مثل دود سيگارش

    بي که انّا اليه... ترکم کرد!!!
    از برانکاردها نمي پرسند

    که چطور است حال عزراييل

    غسل تعميد مادرم در خون

    ربط دارد به پاشنه ي آشيل



    مرگ بر هرچه مرگ بي وقفه

    مرگ بر هرچه مرگ اورژانسي

    مرگ بر nursهاي دختر باز

    دکتراني به عشوه ي نانسي



    جيغ هاي بنفش صد تومور

    درد تفسير مرگ در ادرار

    بين بدخيم شد...همايش بود

    روي موهاي درهم گلزار


    پنج سال از تنت تراشيدم

    غدّه هايي که عاجزت بودم

    پنج سال تمام خون خوردم

    شکل گلبول قرمزت بودم



    از شکافي که کالبد بشوي

    سقط کردي مرا به زايشگاه

    پاره هاي تو چارپاره شدند

    مثل موشي در آزمايشگاه



    اين اتاق از عمل شدن خسته ست

    بند نافم بريده شد از سُن

    خون شلاق خورده ي مادر

    خون مسموم خسته از "هايدون"

    متوسل شدم به هر قيمت

    به خدا به مسيح به بودا

    دستم از هرچه آستين برسد

    چنگ شد روي دامن زهرا



    ترک شُک دادن زني مُرده

    فکر کافکا و خودکشي بودم

    فکر پرتابم از پل گيشا

    بين آهنگ "چاووشي" بودم



    کفر بودم و مرگ ربطي داشت

    که به تنهايي" اوين "بشوم

    بين برهان خُلف مي گشتم

    وخدا خواست تا ظنين بشوم

    سلام گرامي
    تسليت مي گم بهتون.

    خدا روحشون رو شاد كنه و بهتون صبر بده
    منم فاتحه مي خونم: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين.....
    ياحق