سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه دنیا حرف

صفحه خانگی پارسی یار درباره

امتحان خدا...

پارسال هر روز که به مدرسه می رفت یک جای بدنش سیاه بود. می گفت با برادرم دعوایمان می شود. مادرش را خواسته بودند که این چه پسری است شما دارید. باید او را به یک روان پزشک نشان بدهید. مادرش نمی دانست چه بگوید. نمی خواست کسی از کبودی های تنش آگاه شود. حالا که دخترش مخفی کرده بود او هم بهتر بود سکوت کند.
امسال به یک مدرسه جدید آمده است. مادرش بعد از مصیبت های فراوان توانسته طلاق بگیرد. دیگر او و دخترش زیر مشت و لگد های یک پدر معتاد روانی سیاه و کبود نمی شوند اما مردک پست دادخواستی ارائه داده و می خواهد پسر کوچکش را لابد به عنوان کیسه بکس برای خودش نگه دارد. مادر حالا باید برای نجات پاره تنش دوباره از نو راهی دادگاه ها شود. از بس پریشان است و قرص اعصاب می خورد دائم در خواب است و همه کارهای خانه با دخترک بینواست. یک دختر ?? ساله.
معلم ها می گویند تمام درسهایش به شدت ضعیف است. اما ظاهرا مدیریتش عالی است. افطاری مدرسه را به خوبی سر و سامان داده.
اینها را امروز فهمیدم. خدا بعضی از آدم هایش را برای امتحان های خیلی سخت بر می گزیند. خدا کند از این کوره حوادث تلخ الماس درخشانی بیرون بیاید.
دیروز از طرف مادرش برای مدیر و ناظم مدرسه پیغام آورده که در شرایط سختی هستم. دعایم کنید...