ما بالاشو بستیم...
پرده ها کنارن..............خودمونیم چشا بعضی وقتا عجب حالی دارن...........همش می خوان ببارن
واسه دیدن روی ماهت..............این همه بی قرارن
اینقدر که تو هیاهوست........انگار در پی آهوست
آهوی دل رمیده..........بیا جلوی دیده
با خودمون صادق باشیم.........یه کم پی حقایق باشیم
آهوی دل از کارامون خسته شده...........بالاش با گناهامون واسه اومدنش بسته شده
گاهی وقتا چشامون که بعضی چیزا رو میبینن دلامون بد میگیرن .......من که به خودم میگم اگه همین الآن لحظه ی اومدنش باشه چه جوابی واسش دارم...............
هممون میدونیم اینقدر مهربونه که نگاه به کرده های ما نمیکنه بلآخره یه روزی میاد....اون به خاطره ما میاد اما من و شما واسه این که زودتر بیاد چیکار کردیم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!