دلتنگی بد دردیه...
چشمها باریدند
اندر فراقت
تو
نبودی که مرا هدیه دهی
هدیه ی راهت
من همانم که تو را جان نهادم
تو همانی که مرا در راه نهادی
در خلصه ی تنهایی
در همهمه ی عشق ها
در راه رسیدن ها
در راه نبودن ها
من را تو چه پنداری؟
من را مپندار سنگ
در سینه ی من دل هست
آن هم که به یاد توست
ایام بهار است
در عصر زمینی ها
اما تو کجایی
تا این بنمایی!!!!!!!
یا علی...
ملتمس دعای خیر شما...